نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
بچه که بودم، وقتی میشنیدم که خدا میبیند و فرشتهها اعمال آدم را زیر نظر دارند و ثبت میکنند، باور میکردم و میترسیدم. ترس از خدا در کودکیام ترسی اساسی بود. در نوجوانی آموزگار درس تعلیمات دینیمان (مرحوم آستانهپرست) کوشش میکرد که این باور را با استفاده از فناوری روز برایمان توضیح دهد و توجیه کند. سخنان او گاهی باورنکردنی به نظر میآمد، با اینکه در آن زمان دوربین عکاسی و ضبط صوت وجود داشت. گاهی شک میکردیم، چون این همه فیلم و نوار چگونه و در کجا باید بایگانی میشد؟ امروز شاید کمتر بتوان شک کرد. شاید انقلاب دیجیتال جا گرفتن تمامی تصاویر عالم از ازل تا ابد را در چیزی به اندازه یک بند انگشت هم امکانپذیر کرده باشد. به هر حال، اکنون مدتهاست که به خدایی که میبیند عمیقاً باور دارم. گرچه شاید این اعتقاد دیگر عمومیت گذشته را در میان مردمان نداشته باشد.
نیچه در قرن نوزدهم به این دلیل باور داشت «خدا مرده است» که معتقد بود دیگر کسی «حضور» او را احساس نمیکند و بنابراین چنان زندگی نمیکند که گویی او میبیند (همین اعتقاد را پیش از او کییرکگور داشت). کسی که باور داشته باشد خدا «حاضر و ناظر» است و او در حضور خداست نمیتواند هرکاری انجام دهد، چون خدا میبیند. آرتور کستلر میگفت در قرون وسطی راهبهها حتی در حمام هم رخت از تن نمیکندند، چون خدا را حاضر و ناظر میدیدند. مسیحیان چنان خوف خدا را در دل داشتند که بهراستی به «ترسایان» مشهور بودند. نیچه، به دلیل همین «مرگ خدا» بود که پیشبینی کرد قرن بیستم قرن هولناکترین جنگها خواهد بود. و متأسفانه این پیشبینی درست هم از آب درآمد.
هانا آرنت بر این اعتقاد بود که ترس از خدا و اعتقاد به روز جزا «مهمترین عنصر سیاسی» دین بود و دین هنگامی رو به زوال رفت (یا میرود) که دیگر کسی به روز جزا اعتقاد نداشته باشد. لازمهی اعتقاد به روز جزا، اعتقاد به ثبت اعمال و حسابرسی به آنهاست. امروز شاید افراد اندکی باشند که به خدای علیم و خبیر و سمیع و بصیر اعتقاد داشته باشند، این را از روی گفتارشان قضاوت نمیکنم، از روی اعمالشان قضاوت میکنم (همان طور که کییرکگور و نیچه مدعی بودند). اما در عوض کمتر کسی است که به وجود «چشمها»ی دیگر اعتقاد نداشته باشد. امروز «دیگران»، «مردم»، «افکار عمومی»، «وسایط ارتباط جمعی»، «دستگاههای امنیتی دولتها» و «دوربینهای پیدا و ناپیدای الکترونیکی» است که جای چشمهای خدای علیم و خبیر و سمیع و بصیر و فرشتگان او را گرفته است. چگونه؟
نظارت و انضباط، امنیت و مراقبت و مجازات، از مهمترین دلمشغولیهای هر جامعهای برای حفظ خود است. اما این کارها همواره به سود افراد یا جامعه انجام نمیگیرد. دولتها بیشترین سود را میبرند. با «مرگ خدا»ی نیچهای، چشمهای دیگری جای این خدای علیم و خبیر و سمیع و بصیر را گرفتند، چشمهایی که البته از رگ گردن به انسان نزدیکتر نبودند یا در دلش خانه نداشتند و با او خویشاوند نیز نبودند (خدا روح بود و خالق انسان و انسان موجودی بود بر صورت خدا و مسجود همهی کائنات). این چشمها یا ابزارهایی ساختهی انسان بودند یا چشمهای انسانی، اما با قدرتی برتر. بدین ترتیب، از انگارهی بنتامی زندانی مدور و سراسربین (panopticon)، در قرن هجدهم، تا رادیوی هیتلری و حضور همهجایی «برادر بزرگ» در تلویزیون، در «۱۹۸۴» اورول، در قرن بیستم، تا امروز در قرن بیست و یکم، پا به پای پیشرفتهای فناوری در رایانه و اینترنت و ماهواره این نظارت و مراقبت و مجازات ابعاد وسیعتری نیز گرفته است. اکنون میتوان گفت، صرف نظر از اینکه خدایی شاهد ما باشد یا نباشد، تنها چیزی که میتواند به مردم جامعهای یاری کند تا بر ستم پیروز شوند چشمهایی است که میبینند و ضبط میکنند. امروز حق با کسی است که میبیند. از همین روست که دولتها میخواهند ببینند و دیده نشوند: روزنامهها را میبندند و شبکههای ماهوارهای را کور میکنند. اما، خوشبختانه، دیگر عصر انحصار فناوری در دست دولتها به پایان رسیده است. دولتها میتوانند تلویزیون و رادیو و روزنامه و سرنیزه داشته باشند، اما افراد نیز میتوانند چشم و گوش و قلم و زبان و حافظه و دوربین داشته باشند. نقل سینه به سینه بر هر روایت رسمی پیروز خواهد شد. چنین بوده است تاکنون تاریخ.
نیچه در قرن نوزدهم به این دلیل باور داشت «خدا مرده است» که معتقد بود دیگر کسی «حضور» او را احساس نمیکند و بنابراین چنان زندگی نمیکند که گویی او میبیند (همین اعتقاد را پیش از او کییرکگور داشت). کسی که باور داشته باشد خدا «حاضر و ناظر» است و او در حضور خداست نمیتواند هرکاری انجام دهد، چون خدا میبیند. آرتور کستلر میگفت در قرون وسطی راهبهها حتی در حمام هم رخت از تن نمیکندند، چون خدا را حاضر و ناظر میدیدند. مسیحیان چنان خوف خدا را در دل داشتند که بهراستی به «ترسایان» مشهور بودند. نیچه، به دلیل همین «مرگ خدا» بود که پیشبینی کرد قرن بیستم قرن هولناکترین جنگها خواهد بود. و متأسفانه این پیشبینی درست هم از آب درآمد.
هانا آرنت بر این اعتقاد بود که ترس از خدا و اعتقاد به روز جزا «مهمترین عنصر سیاسی» دین بود و دین هنگامی رو به زوال رفت (یا میرود) که دیگر کسی به روز جزا اعتقاد نداشته باشد. لازمهی اعتقاد به روز جزا، اعتقاد به ثبت اعمال و حسابرسی به آنهاست. امروز شاید افراد اندکی باشند که به خدای علیم و خبیر و سمیع و بصیر اعتقاد داشته باشند، این را از روی گفتارشان قضاوت نمیکنم، از روی اعمالشان قضاوت میکنم (همان طور که کییرکگور و نیچه مدعی بودند). اما در عوض کمتر کسی است که به وجود «چشمها»ی دیگر اعتقاد نداشته باشد. امروز «دیگران»، «مردم»، «افکار عمومی»، «وسایط ارتباط جمعی»، «دستگاههای امنیتی دولتها» و «دوربینهای پیدا و ناپیدای الکترونیکی» است که جای چشمهای خدای علیم و خبیر و سمیع و بصیر و فرشتگان او را گرفته است. چگونه؟
نظارت و انضباط، امنیت و مراقبت و مجازات، از مهمترین دلمشغولیهای هر جامعهای برای حفظ خود است. اما این کارها همواره به سود افراد یا جامعه انجام نمیگیرد. دولتها بیشترین سود را میبرند. با «مرگ خدا»ی نیچهای، چشمهای دیگری جای این خدای علیم و خبیر و سمیع و بصیر را گرفتند، چشمهایی که البته از رگ گردن به انسان نزدیکتر نبودند یا در دلش خانه نداشتند و با او خویشاوند نیز نبودند (خدا روح بود و خالق انسان و انسان موجودی بود بر صورت خدا و مسجود همهی کائنات). این چشمها یا ابزارهایی ساختهی انسان بودند یا چشمهای انسانی، اما با قدرتی برتر. بدین ترتیب، از انگارهی بنتامی زندانی مدور و سراسربین (panopticon)، در قرن هجدهم، تا رادیوی هیتلری و حضور همهجایی «برادر بزرگ» در تلویزیون، در «۱۹۸۴» اورول، در قرن بیستم، تا امروز در قرن بیست و یکم، پا به پای پیشرفتهای فناوری در رایانه و اینترنت و ماهواره این نظارت و مراقبت و مجازات ابعاد وسیعتری نیز گرفته است. اکنون میتوان گفت، صرف نظر از اینکه خدایی شاهد ما باشد یا نباشد، تنها چیزی که میتواند به مردم جامعهای یاری کند تا بر ستم پیروز شوند چشمهایی است که میبینند و ضبط میکنند. امروز حق با کسی است که میبیند. از همین روست که دولتها میخواهند ببینند و دیده نشوند: روزنامهها را میبندند و شبکههای ماهوارهای را کور میکنند. اما، خوشبختانه، دیگر عصر انحصار فناوری در دست دولتها به پایان رسیده است. دولتها میتوانند تلویزیون و رادیو و روزنامه و سرنیزه داشته باشند، اما افراد نیز میتوانند چشم و گوش و قلم و زبان و حافظه و دوربین داشته باشند. نقل سینه به سینه بر هر روایت رسمی پیروز خواهد شد. چنین بوده است تاکنون تاریخ.