۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

نسل پدر،نسل مادر،نسل من و برادرم، نسل آن یکی برادرم و نسل خواهرم

دیروز با همسرم تلفنی صحبت می کردم، او و دخترم را برای تعطیلات تابستان به ایران فرستاده ام. از او، از حال و هوای خانه پدری پرسیدم و این که هر کس نظرش در مورد انتصابات چه بوده است.
و گفت که یکی از برادرانم به حمایت از موسوی با پدرم که به احمدی نژاد رای داده است در حال بحث بوده که در نهایت پدرم به او می گوید:"شما جوانان فکر می کنید که عقل کل هستید!" و آن برادر بیش از حد مومن و ساده ام که اصلا رای نداده و هیچ طرف دعوا را قبول ندارد و همراه با هم مکتبی هایش به انتظار مهدی موعود نشسته تا بیاید و به این اوضاع سامان دهد، می گوید:" هر دو تاشون یک گ.. هستند" و یا آن خواهر یکی یک دانه که تحت تاثیر خانواده شوهر به رضایی رای داده و یا آن مادر ساده ام که برای رای رفته ولی در نهایت دلش به هیچ کس رضایت نداده و با زدن علامت ضربدر در برگه رای، رایش را به صندوق انداخته.

پس از قطع تلفن با خود می گویم: واقعا ما را چه می شود، در یک خانواده 6 نفره 5 نظر کاملا متفاوت!
و چرا این همه اختلاف؟ واقعا علت این همه اختلاف چیست؟
واینرا به جامعه بسط می دهم و با خود می گویم چگونه می شود چنین جامعه ای را رهبری کرد وقتی این قدر تضاد در آن موجود است.

شاید وقتی دیگر....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر